ریاضیات
- فرهاد سعیدی
- Apr 10, 2021
- 2 min read

سال آخر هنرستان از اهميت سال آخر بودن برخوردار بود و بايد جدی گرفته می شد، بدينسان ماجرای قابل ذکری در آن نداشتم. روزی با يکی از همشاگردی های زمان گلبهار که در هنرستان هنرجوی درودگری بود، در محوطه برخورد کردم و گفت ديروز در کلاس رياضی آقای سپهری می گفت: "من 25 سالست دبير رياضی هستم و دانش آموزان زيادی ديده ام که در درس رياضی نمره های خوبی می گيرند اما استعدار رياضی ندارند! طی اين سالها دو نفر با استعداد رياضی ديده ام، يکی ... که آمريکاست و ديگری سعيدی کلاس فلزکاری که شوربختانه هيچ توجهی به رياضيات ندارد و یه هنگام تدريس در چشمانش می خوانم که به من می نگرد و گوش فرا می دهد اما در کوههای سده به دنبال شکار می دود! به همين دليل با وجود اينکه نمرۀ قبولی را بدست می آورد، به او نمره نمی دهم بلکه مجبور شود رياضياتش را بهينه کند. اما او چون معدل کافی می آورد و تنها نمرۀ همين يک درس را نياورده با استفاده از قانون تک ماده قبول می شود و من از اين بابت ناخوشنودم." در آزمون آخر سال هم ايشان نمرۀ مرا کم کرد، اما من با بهره گيری از همان تک ماده قبول شدم و ديپلم گرفتم. برخلاف همۀ دوستانم، من ميلی به شرکت در کنکور برای ورود به هنرسرای عالی نداشتم. تا شبی در خيابان با دوستی برخورد کردم که فردای آن روز عازم تهران بود که در کنکور شرکت کند و بسيار اصرار کرد که من هم با او بروم و چنين هم کردم. اسناد من کامل نبود و تا جور کردن آنها بسيار سگ دو زدم و در آخرين لحظه خودم را رسانيدم. پس از مدتی ديديم که دوستم قبول نشده اما من قبول شده بودم و پس از انجام مراحل نامنويسی در هنرسرای عالی صنعتی در رشتۀ ماشين سازی به تحصيل مشغول شدم.
در مراسم گشايش سال تحصيلی معلوم شد که من جوان ترين دانشجو هستم و از من خواسته شد به روی صحنه رفته چند کلامی بگويم اما من بيش از چند کلام نطق قرائی کردم که مورد توجه و تشويق حضار واقع شد. چون قهرمان دو و ميدانی بودم، يک تيم در هنرسرا تشکيل دادم و سه روز در هفته تمرينات سختی را انجام ميداديم. مسابقات ورزشی دانشگاههای ايران در آن سال برای اولين و آخرين بار همانند المپيک در شهر اصفهان برگزار می شد و برای من لذت دوگانه داشت که در شهر خودم در ميدان ورزشی که سالها خاکش را خورده بودم حضور داشته باشم. در ايام مسابقات روزی با تريکوی هنرسرا بر تن در يکی از راهروهای استاديوم باغ همايون اصفهان به دنبال کاری رفته بودم که يک نفر به گونه ای بسيار غير منتظره با دست به سينه ام زد و با لهجۀ شيرين اصفهانی گفت: سعيدی خوددی؟ اينا ملی کيس پوشيدی؟ او کسی نبود جز همان آقای سپهری دبير رياضياتی که بالاتر از ايشان یاد کرده بودم. گفتم: آقا من تو کنکور نفر نهم شدم. دست مرا گرفت و هر دو روی نيمکتی نشستيم و ايشان موعظه در رابطه با رياضيات و جايگاهش در زندگی را آغاز کرد و من به گوش شدم. سرآخر ايشان گفت تورا خدا به رياضيات توجه کن! من هم چشم گفتم و از يکديگر جدا شديم.
Comments