از جهنم موجود تا بهشت موعود
- فرهاد سعیدی
- Aug 23, 2021
- 1 min read
Updated: Sep 20, 2021

پيش ازين آتش جهنم ما می بسوزاند اندکی تن ما شعله اش گاه بيش و گه کم بود گاه خاکستری و گه بُد دود گرچه دوزخ نه جای انسانست مسکن ديو و دد و شيطانست می گذشت روزگاربه کم يا بيش کارمان لنگ و اندکی در پيش نان هر سفره را غنی میبرد روی آن آب ميهنی می خورد خلقِ بی نان و آب می گذراند روزگار جهنمی می راند زآنکه آن دوزخ آنچنانی بود کار آتشگرش نهانی بود حامدان حمد خويش می گفتند وز غنی نان بيش می جستند می گذشت روزگارمان لنگان روی آتش بمانده آونگان هان که آتشگران شدند غالب تا بسازند دوزخ طالب دوزخ آنگه شدی همه آتش آتشی کان فرو نشاند آبش آشيان درگرفت و ما جَستيم درخيالی که جنتی جستيم ازدحام گريز ازآن دوزخ شهر ما را نموده بُد برزخ طالبانِ بهشتيان آنجا طالبانِ جهنمی اينجا محشری همچو محشر کبری تا رسيدن به جنت صغری يک فرشته گشوده بال آنسو خلقِ آواره گرد آن هر سو مردمانی به بالَش آويزان جبر رفتن ز دوزخست ای جان مَلَک آخر پريد به جنت سو با همين و همان و هم با او لحظه ای بعد که آسمان بشکافت هرکه را از ورای بال انداخت عاشقان بهشت سرگردان اوفتادند به خاک خود نالان حاليا دوزخ است و آن مردم که نمودند راه جنت گم جنت آنجا که خاک آن از توست هم اگر دوزخست باز از توست مان و آباد کن تو دوزخ خويش پس بگيرا زگرگِ کين آن ميش ميهن توست و کن تو آبادش جان به کف باش و کن تو آزادش اندرين باب گفته اند بسيار اين چکامه هم آيدت بر کار
22/08/2023
Comments