اندرز پدر
- فرهاد سعیدی
- Nov 2, 2022
- 1 min read
Updated: Nov 6, 2022

گرامی دخترم ای جان جانان که در رزمی تو با خيل پليدان
تو آن تنديس پاکی چون فرشته مر ايزد سيرت پاکت سرشته
پر پرواز داری همچو شاهين اراده همچنان پولاد و آهين
ستيزی با پليدان، دينفروشان کنی ملای بد اختر پريشان
چو ابرش می بپوشد چهرۀ ماه کنون بشنو تو اين اندرز کوتاه
بدان ملا خدای مکر و حيلست که شرش بس طويلست، بس طويلست
نگيريدش سبک آن حيله گر را چو تزويرش نباشد آشکارا
خزند عمال او بر زير هر پوست نه دشمن می شناسندی و نی دوست
بس آدم ميخورد شيخ تبهکار همان سرخيل ِ نامردان بدکار
خوشم کاين اهرمن ها می روند زود به يُمن همتت با خون و هم دود
سياوش هستی ای جان اندر آتش بتازی هم برون چون تير آرش
ميان آتش و دودی گرانم برون شو سربلند وز غم برانم
توئی هان کاوۀ آهنگر ما از ايران برکن اين ضحاک ها را
به آن پنجاه و هفت اندر خيالم به کف جان و به جانم شور و حالم
دويدم بس به بالا و به پائين که شايد عشق گردد اصل آئين
به گاه انقلاب ملا نبودی پس پيروزی آن را در ربودی
که چون ملا سر اين مدعا بود هم او را ادعا بيش از خدا بود
به بی شرمی ربودی خانمان را به بی رحمی گرفتی جانمان را
پسان آخوند انگل بس فزون شد به هرجا آمد و از حد برون شد
گرفت از پير و برنا سيم و هم زر که آنان پس ستانند روز محشر
هزاران وعده های چون شکر داد حوالت هرچه! بر روز دگر داد
دگر روزی که هرگز می نيامد به خان مردمان نانی نيامد
بدينسان جان من، هشدار هشدار تو ملا از زمين پارس بردار
30/10/2022
Comments