top of page

خدا رسانده

  • فرهاد سعیدی
  • Dec 5, 2020
  • 1 min read

مش ليلا، زنی روستائی دو مرغ خانگی داشت که هفته ای 5 يا 6 تخم می گذاشتند و آن زن آنها را به دکان بقالیِ ده می برد و مايحتاج هفتگی اش از قبيل نمک زردچوبه قند چای و غيره را خريداری ميکرد.

راضی بود و سپاسگزاز و زندگی خويش بدينسان سپری مي نمود.

روزی شغال يکی از مرغهايش را گرفت و حالا منبع توليد او نصف شده بود!

بدينسان هر دو هفته يکبار ميتوانست مايحتاج يک هفته اش را تامين کند.

به نزد آخوند مسجد رفت، بلکه برايش کاری بکند، اما آخوند با بی شرمی گفت، خدا بده خواهر، مگر من مرغت را بردم، برو ببين چه گناهی کرده ای که خدا جريمه ات کرده!

مش ليلا که هيچ کورسوی اميدی نميديد، سرافکنده راهی خانه شد.

روزی که به دکان بقالی رفته بود، بقال به شوخی ازو پرسيد، مش ليلا چه شده دير به دير نزد ما می آئی؟ زن آهی کشيد و گفت شغال ذليل شده يکی از مرغهايم را گرفت، به آخوند هم مراجعه کردم، کاری نکرد، اينست که هر دوهفته يکبار به اندازۀ يکهفتۀ سابق تخم مرغ دارم!

مرد بقال گفت ای بر هرچه شغال دزد و روباه زهد فروشه لعنت! و پرسيد حالا چه ميخاهی و مش ليلا گفت مانند هميشه.

بقال که متوجه اوضاع شده بود، بدون اينکه مش ليلا بفهمد، دوبرابر هميشه به او جنس داد تا کفاف دوهفته اش را بدهد.

زن سادۀ دهاتی پس از آنکه متوجه زياد شدن مقدار خريدش شد، بدون در نظر گرفتن لطف بقال، شکرخدا بجای آورد که به او برکت داده است و گفت، آخوند گفت برو خدا بده، هان خدا داده و صد شکر!



Comentários


©Farhad Saidi 2021

  • Facebook
bottom of page