top of page

داستان غلام تنومند

  • فرهاد سعیدی
  • Dec 16, 2022
  • 1 min read



جمعی بازرگان با امتعه فراوان براه بود که راهزنان راه بر آنان بربستند و نه تنها مال ايشان بزور گرفتند، يکايک بازرگانان را نيز مورد تجاوز جنسی قرار دادند تا از شرمساری نتوانند شکايت به قاضی برند و راهزنان را رسوا کنند.

يکی از بازرگانان را غلامی بس فربه بود که صدمن سنگ بر می داشتی و زور ده اسب را داشتی اما چون مرعوب راهزنان گرديده بود، در کنجی خزيده بود.

چون نوبت به اورسيد و بر او سپوختند، نعره ای برآورد و گرز گران بر گرفت و همۀ راهزنان را درهم کوبيد، دستانشان ببست و مال از ايشان بستد.

اربابش او را گفت که ای حرام لقمه ازچه چون بر ما می سپوختند در کنجی خزيده بودی و چون نوبت بر خودت رسيد چون شير شرزه نعرۀ صف شکنان از دل برآوردی و ميدان از آن خود ساختی؟

غلام گفت شرمنده ام ارباب که تا آن دَم شاهد درد ديگران بودم و مرا دردی در نگرفته بود تا داد دل از متجاوز بستانم.


22/11/2022

Comments


©Farhad Saidi 2021

  • Facebook
bottom of page