شوخی با حافظ
- فرهاد سعیدی
- Dec 22, 2021
- 1 min read
Updated: Jan 31, 2022

گر می فروش حاجت رندان روا کند ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
آخوند اگر که ميکده ها را رها کند ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا غیرت نیاورد که جهان پربلا کند
گر عدل و عقل همدم ما گردد اين گدا غیرت نیاورد که جهان پربلا کند
حقا کز این غمان برسد مژده امان گر سالکی به عهد امانت وفا کند
اين غصه های منبر و ملا گذر کند گر سالکی به عهد امانت وفا کند
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
همت نما که راحت و رنجت بدست توست نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
در کارخانهای که ره عقل و فضل نیست فهم ضعیف رای فضولی چرا کند
شيخا چو عقل و فضل شود حاکم آنزمان فهم ضعیف رای، فضولی چرا کند
مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد وان کو نه این ترانه سراید خطا کند
می خوان تو هم سرود رهائی زبند شيخ وان کو نه این ترانه سراید خطا کند
جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت عیسی دمی کجاست که احیای ما کند
گر جان برفت در ره آزادگی مپرس عیسی دمی کجاست که احیای ما کند
Comments