قصه های سورگوت (قسمت ششم)
- فرهاد سعیدی
- Jan 7, 2021
- 3 min read
Updated: Jan 8, 2021
پيش ازين از کارگری که ديسکوتک رفته و دعوا کرده بود گفتم، که قول داده بود خلافش را با يک کار ماندگار جبران کند.
در اين ميان دريافته بودم که دختر دم بخت دارد و بسيار هم به پول نيازمند، در کويت و امارات هم کار کرده اما الکل او را از موفقيت و خودی نشان دادن باز داشته بود.
نوبت کاشی کاری کف بود و راهروهائی بطول هشتاد متر و عرض سه متر که قرار بود با کاشی های گرانقيمت پوشيده شوند.
هر راهرو دو نفر استاد و شش کارگر کمکی داشت، اما استادکار مورد نظر ما گفت تنها يک کارگر به من بدهيد و مصالح را بموقع بدستم برسانيد و کاريتان نباشد.
با شگفتی فراوان او راهرو خود را زودتر از همه و با دقتی اعجاب انگيز تحويل داد و مرا فرا خواند تا کارش را ببينم.
شگفتا شگفتا شگفت که کاری بی نظير و با سرعتی حيرت آور در پيش چشمم به نمايش گذاشت و پرسيد که آيا به قولش عمل کرده است و من کار را پسنديده ام که پاسخ دادم و تشويقش کردم.
به او گفتم تو به قولت عمل کرده ای بدينسان سرت را بياور جلو، و چون چنين کرد، با دست به فرق سرش کوفتم و چون در شگفت شد، گفتم اگر مي شد و اثر می کرد، محکم تر می زدم که خاک بر سر آن باد که با اينهمه هنر خود را چنان ذليل کرده که به حسابش نمی آورند، زيرا وجودش را در شيشه گم کرده است!
گفته بودم که ادارۀ کارگران بر پايۀ تشويق و تنبيه بود که نتيجۀ خوبی هم داد، بدينسان کارشناسانی برای کنترل کيفيت و کميت کار هر کارگر داشتيم، که چون ورزيده و کارآزموده بودند، حتا در کارهای گروهی هم برآيند کار هر کارگر را درست برآورد می کردند. پس از دريافت برآيند کار هر کارگر، کارشناسان مالی برای آن ارزش معلوم می کردند و اگر اين کمتر از حقوق و مزايای آن کارگر بود، جريمه (کسری) به آن تعلق می گرفت و اگر بيشتر بود طبعن اضافه حقوق پرداخت می شد و بدين ترتيب تعداد اندکی از کارگران که بد کار کرده بودند حتا از حقوق اوليه شان هم کمتر دريافت کردند و آنان که خوب بودند تا بيست برابر حقوق اوليه نيز دريافتی داشتند. اوائل کار گزارش های پی در پی از تنبلی و کاهلی بعضی کارگران که به گمان خود زرنگ بودند، به دستم می رسيد که روزی بسيار صميمانه برايشان سخن راندم و علت را جويا شدم. يکی از آن زرنگ های دبش! گفت آقا ما کم کاری نمی کنيم، زيرا در ايران از ساعتی که اتوبوس سرويس ما را از جلو درب منزلمان سوار می کرد و تا بعد از اتمام کار به خانه می رساندمان، می بايست هشت ساعت می شد و هر ساعت بيشتر را بصورت اضافه کار به ما پرداخت می کردند. از ساير کارگران پرسيدم که آيا همه اينگونه خدمات داشتند، اما هريک از آنها بگونه ای غير مستقيم گفته های آن آقای زرنگ را رد کردند. به هر حال من گفتم آقايان محترم، ما بايد سر موعد مقرر ساختمان را تحويل دهيم حال شما 24 ساعته کار کنيد يا روزی دو ساعت. اين آقا که کارگری فربه، بی هنر و پرگو بود، پيشتر و بيشتر از همه گفته هايم را قبول کرد و گذشت. اندکی گذشت و سيستم کنترل بازدهی جا افتاد و موها اندک اندک از ماست ها کشيده شد. اولين کسی که در ماه اول کار سيستم کنترل حدود نيمی از دستمزد پايه اش را از دست داد همين شخص بود و تعدادی از کارگران اغلب جوان! همچنين عده ای هم تشويقی گرفتند. از ماه بعد روشن بود که بسياری از کم کاران موضوع را درک کرده و به اصلاح خويش پرداخته بودند، اما هنوز برخی بر پايۀ همان روش به قول خودشان "زرنگی" کم کاری و تقلب می کردند و البته جريمه هم می شدند. هرچه زمان می گذشت وضع پرکاران و راست کرداران بهتر و وضع تنبل ها و کم کاران بد تر می شد، تا آنجا که چند کارگر هم اخراج شدند. روزی خود در سورگوت حضور داشتم و يک کارگر بسيار متقلب و دروغگو، قرار بود اخراج شود. شب در سالن اجتماعات برايش مجلس توديع گرفته بودند، من هم حضور يافتم. اين شخص گريه می کرد که من چگونه به خانه برگردم، که حتا نميتوانم برای دخترم يک عروسک هديه ببرم! از او پرسيدم چه چيز مانع از اين شد که کار کند و پول جمع آورد؟ پاسخش همان پاسخ کليشه ای خلافکاران بود، نميدانم آقا! خلاف رويۀ خودم، دلم برايش سوخت و از جيب خود صد و پنجاه دلار به او دادم و اصرار ورزيدم که هديه ای برای دخترش بخرد. فردا، يکی از کسانی که مامور مراقبت بود، به من گفت آقا اين فلان فلان شده، يک رودۀ راست تو شکمش نيست و ای بسا که نه زن و نه فرزند داشته باشد. لازم به ذکر است که سيستم کنترل بازدهی کار، جای اعمال نفوذ يا حب و بغض نداشت.
ادامه دارد..
Comentarios