ویروس و شیخ
- فرهاد سعیدی
- Mar 16, 2021
- 2 min read
Updated: Sep 20, 2021

بپرسيدم ز ويروس ووهانی تو ای آشفته گردانده جهانی
بتر از خود، تو دانی در جهان کيست؟ بگفت آری همان شيخِ روحانی
منم قاتل، ولی اينم که هستم ندارم با کسی زينرو تبانی
هرآن خواهد که با من برستيزد همی داند چه سان، با چه توانی
بَدَم، دانم، برای نوع انسان تو خود کار من از نامم بخوانی
منم ويروس و باشم دشمن تو همينم من، همان هستم که دانی
تو هم هستی بدينسان، دشمن من چنان که قصۀ گرگ و شبانی
ولی شيخ شما هر دم به رنگيست تو يک رنگ، از هزارانش ندانی
دکان مکر او بس پيسه دارد که در سودای آن حيران بمانی
بسی بیشرم و باری حيله بازست سراپا مکر و مکرِ آنچنانی
اگرچه آدمست، او هم بظاهر به باطن هست شيطان نهانی
ز دريايش کسی آبی نخورده چنان صحرای خشک بی کرانی
بغير از حيله در انبان ندارد و زآن انباره کس را نی نشانی
مرام شيخ چو تزوير و فريبست فريبت می دهد با هر زبانی
منم ويروس قتّالی که هستم نه تسبيحی مرا، نی تيلسانی
کُشم بی بيم و پروا آشکارا همينگونه که می بينی فلانی
کشد ملا وليکن آنچنانت که نشناسی تو اينی يا که آنی
اگر افتی به دام مکر شيخان مگر با مرگ، خود را وارهانی
بدام مکر شيطان، به ز شيخان حذر کن زين عباهای يمانی
که با آن ظاهر سنگين و رنگين بزير آن نهان باشد سنانی
من امروز آمدم فردا روم باز چو تيری جسته از شست کمانی
ولی ملا نخواهد رفت آسان رود آنگه که تو ديگر نمانی
کُشد هرکو جز او انديشه دارد ببندد اين دهان و هر دهانی
زمکر و فتنه اش باری بسوزد بنام دين، تر و خشک جهانی
ازين فتنه هزاران قصه باشد که در هريک ز ابليسی نشانی
کنون برگو به من ای ابن آدم منم بدتر و يا شيخِ روحانی؟
25 مارس 2020
Comentarios