top of page

سرعت يک پسر بچۀ يازده ساله در گرفتن روباه

  • فرهاد سعیدی
  • Feb 22, 2021
  • 1 min read


يک روز زمستان که از مدرسه به خانه آمدم، از بالای ايوان منظرۀ مرغ های خانگی که در باغچه رها شده بودند و گويا از آب شدن برف چند ماهه غرق در شادی بودند نظرم را جلب کرد. لذا نزديکتر شدم تا بيشتر از اين منظره بهره مند شوم که ناگهان چشمم به روباهی افتاد که در کمين مرغان بود.

مسير رسيدن به باغ از طريق آشپزخانه می گذشت و تا آنجا که روباه کمين کرده بود حدود صد متر می شد و از آنجا تا يکی از ديوارهای باغ که مفری برای روباه بود هم پنجاه متر راه بود.

من بدون تامل به سوی آشپزخانه دويدم و يک انبر نانوائی که اولين حربۀ دم دست بود را برداشتم و آرام از پله ها به پائين رفتم اما روباه متوجه من شد و فرار کرد. لکن من تسليم نشدم و بر سرعتم افزودم تا ديوار باغ که مفری برای روباه بود او را دنبال کردم اما به او نرسيدم و روباه به سوی ديوار پريد و من بی درنگ انبر نانوائی را به سويش پرت کردم که اصابت کرد و روباه بر زمين افتاد و من گرفتمش.

پس از اينکه همسايه ها از گرفتن روباه با خبر شدند جمله حکم به کشتنش دادند زيرا از همۀ آنها مرغ و خروس و تخم مرغ ربوده بود.

من که با کشتن حيوان در بند موافق نبودم به مردم گفتم اگر روباه حسابی بترسد که اينجا خطر وجود دارد ديگر اين طرفها نمی آيد.

چند روزی زندانش کردم و سپس درب محبس را اندکی باز گذاشتم تا بتواند فرار کند و او نيز چنين کرد و ديگر در اطراف ما پيدايش نشد.

Comments


©Farhad Saidi 2021

  • Facebook
bottom of page