top of page

سيلی های بی دليل و با دليل آقای ناظم

  • فرهاد سعیدی
  • Mar 31, 2021
  • 2 min read

سوای شيطنت های سنگين، شيطنت های کوچکی هم داشتم که از بابت آنها روزانه چندين سيلی از آقای ناظم دريافت می کردم. در زنگ های تفريح آقای ناظم به ميان بچه ها می آمد تا سر بزنگاه بچه های شيطان را تنبيه کند و صد البته که هرگاه با من روبرو ميشد بدون مقدمه يک سيلی را حوالۀ صورتم ميکرد. چون قد آقای ناظم کوتاه بود، به سختی ميشد ايشان را از خيل دانش آموزان تشخيص داد بدينسان من هرگاه موی سپيد ايشان را می ديدم مسيرم را تغيير می دادم.

بهترين دانش آموز زبان عربی من در زبانهای انگليسی و عربی بهترين کلاس و بسيار پيش از کلاس بودم البته چون دبيرستان مذهبی بود زبان عربی جايگاهی ويژه داشت. روزی آموزگار معمم زبان عربی برنامه ای ترتيب داده بود تا آقای ناظم به کلاس ما بيايد و بهترين شاگرد زبان عربی را با جايزه تشويق کند. آقای ناظم وارد کلاس شد و پس از مراسم برپا و برجای معمول به سخنرانی و مدح زبان عربی پرداخت که اين زبان دين ماست و می بايست مورد توجه همگان قرار گيرد و ... سرآخر ايشان گفت خوب بفرمائيد کدامست آن شاگرد لايق؟ دبير زبان به من گفت: سعيدی بيا و من به روی صحنه آمدم اما با رعايت فاصله با آقای ناظم ايستادم و او که گوئی متوجه رفتار من شده بود رو به دبيرمان گفت: با اين گندۀ نره خر چه کار داريد؟ و دبير زبان پاسخ داد که آن دانش آموز که عرض کرده بودم، همينست! نگاه متعجب آقای ناظم چند لحظه ای در چشمانم فرو رفت و مرا به انداختن سر به پائين واداشت و سپس به دبير زبان عربی گفت: نميدانم چه بگويم اين بچه پر از استعدادست اما شيطنت هايش همه را عاجز کرده مگر شما دعا کنيد تا آدم و سربراه شود. برای اولين و البته آخرين بار آقای ناظم به من لبخند زد و با من دست داد!

زبان انگليسی زنده ياد برادر بزرگترم زبان انگليسی را بسيار خوب ميدانست. دبير زبانی به ما داده بودند که قدری آلمانی فراگرفته بود و کتاب درسی انگليسی ما را شبها مطالعه ميکرد و روز به ما درس می داد و يک بار نيز واژۀ dangerous را دانگروس تلفظ کرد! چون اين را برای برادرم نقل کردم، مرا مجبور ساخت تا زير آموزش سختگيرانۀ او زبان انگليسی را بسيار فراگيرم و پس از اندک زمانی زبان انگليسی من بالاتر از سطح دبيرستان شد و با علاقمندی که در من ايجاد شده بود بسيار فراتر نيز رفت. بدينسان هرگاه فرصتی می يافتم به ميدان نقش جهان می رفتم تا توريستی سرگردان که در آن سالها ناياب نبود را گير آورم و متقاعدش کنم تا راهنمای مجانی او بشوم و يکی دو ساعت انگليسی سخن گويم و بشنوم!

اين باعث شد که من در چهارده و پانزده سالگی بتوانم به زبان انگليسی گفتگو کنم.

Commenti


©Farhad Saidi 2021

  • Facebook
bottom of page